خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پی بردن
2 . با چیزی سر کردن
[فعل]
to see through
/si θru/
فعل گذرا
[گذشته: saw through]
[گذشته: saw through]
[گذشته کامل: seen through]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پی بردن
ذات واقعی کسی/چیزی را دیدن
to see through somebody/something
ذات واقعی کسی/چیزی را دیدن [پی به چیزی/کسی بردن]
1. I'm surprised she doesn't see through his lies.
1. من متعجبم که او (چرا) پی به دروغهای او نمیبرد.
2. We saw through him from the start.
2. ما از همان اول ذات واقعی او را دیدیم.
2
با چیزی سر کردن
به کسی کمک کردن (در طول بازه مشخص و در موقعیت دشوار)
to see somebody through
به کسی کمک کردن
1. He was a prisoner of war for five years, but his courage saw him through.
1. او پنج سال زندانی جنگی بود، اما شجاعتش به او کمک کرد.
2. Her courage and good humor saw her through.
2. شجاعت و شوخطبعی خوبش به او کمک کرد.
to see somebody through something
با چیزی سر کردن
1. I only have $20 to see me through the week.
1. من فقط 20دلار داشتم تا با آن یک هفته را سر کنم.
2. My brother lent me $500 to see me through the next few weeks.
2. برادرم به من 500دلار قرض داد تا یک هفته با آن سر کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
see
sedate
sedan
security system
security measure
see red
see the light
see through
seeable
seed
کلمات نزدیک
see the whites of their eyes
see the color of someone's money
see red
see off
see in
see to
see ya later alligator
see you
see you later
see you soon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان