1 . مزه‌مزه کردن 2 . جرعه
[فعل]

to sip

/sɪp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sipped] [گذشته: sipped] [گذشته کامل: sipped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مزه‌مزه کردن جرعه جرعه نوشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مزمزه کردن
  • 1.She sipped her champagne.
    1. او شامپاینش را مزه‌مزه کرد.
[اسم]

sip

/sɪp/
قابل شمارش

2 جرعه قلپ

معادل ها در دیکشنری فارسی: جرعه
  • 1.Can I have a sip of your lemonade?
    1. می‌توانم یک جرعه از لیموناد تو بخورم؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان