خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سیلی زدن
2 . سیلی
[فعل]
to slap
/slæp/
فعل ناگذر
[گذشته: slapped]
[گذشته: slapped]
[گذشته کامل: slapped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سیلی زدن
کشیده زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیلی زدن
1.She slapped his face.
1. او به صورتش سیلی زد.
[اسم]
slap
/slæp/
قابل شمارش
2
سیلی
چَک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تودهنی
چک
سیلی
کشیده
1.She gave me a slap across the face.
1. او به صورت من سیلی زد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
slanted
slant
slam dunk
slam
slacks
slash
slate
slater
slaughterer
slave
کلمات نزدیک
slanting
slanted
slant
slangy
slanging match
slap in the face
slap-up
slapdash
slaphead
slapstick
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان