خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ستاره
2 . ستاره (سینما، موسیقی و...)
3 . ستاره (هتل و...)
4 . نقش اصلی را ایفا کردن
5 . با بازی (هنرپیشهای) بودن
[اسم]
star
/stɑr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ستاره
ستاره (شکل)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اختر
ستاره
کوکب
مترادف و متضاد
asteroid
celestial body
a star shines
ستاره میدرخشد
Stars shine in the night sky.
ستارهها در آسمان شب میدرخشند.
a star twinkles
ستاره چشمک میزند
Stars began to twinkle in the darkening night sky.
در آسمان رو به تاریکی شب، ستارهها شروع به چشمک زدن کردند.
star-shaped
به شکل ستاره [ستارهای]
2
ستاره (سینما، موسیقی و...)
pop/rock/Hollywood ... star
ستاره پاپ/راک/هالیوود و...
He looked like a movie star.
او شبیه یک ستاره سینما بود.
a football/tennis ... star
ستاره فوتبال/تنیس و...
Sam was a football star in college.
"سم" در دانشکده ستاره فوتبال بود.
star quality
توانایی ستاره شدن
She acts well but she hasn't got star quality.
او خوب هنرپیشگی میکند اما توانایی ستاره شدن ندارد.
3
ستاره (هتل و...)
three-star/four-star/five-star ...
سهستاره/چهارستاره/پنجستاره و...
We stayed at a five-star hotel.
ما در یک هتل پنجستاره ماندیم.
[فعل]
to star
/stɑr/
فعل ناگذر
[گذشته: starred]
[گذشته: starred]
[گذشته کامل: starred]
صرف فعل
4
نقش اصلی را ایفا کردن
to star in something
در چیزی نقش (اصلی را) ایفا کردن
Ben Kingsley starred in the film "Gandhi."
"بن کینگزلی" نقش اصلی را در فیلم "گاندی" ایفا کرد.
5
با بازی (هنرپیشهای) بودن
to star somebody
(فیلمی) با بازی کسی بودن
1. a movie starring Meryl Streep and Pierce Brosnan
1. فیلمی با بازی "مریل استریپ" و "پیرس برازنان"
2. The movie stars George Clooney.
2. فیلم با بازی "جرج کلونی" است.
تصاویر
کلمات نزدیک
stapler
staple product
staple diet
staple
stanza
star anise
star fruit
star in an upcoming film
star sign
star-crossed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان