1 . بیرون ماندن 2 . دخالت نکردن
[فعل]

to stay out

/steɪ aʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: stayed out] [گذشته: stayed out] [گذشته کامل: stayed out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیرون ماندن

  • 1.My mom won't let me stay out late.
    1. مامانم نمی‌گذارد تا دیروقت بیرون بمانم.
  • 2.Our cat usually stays out at night.
    2. گربه ما معمولاً شب‌ها بیرون می‌ماند.

2 دخالت نکردن

to stay out of something
در چیزی دخالت نکردن
  • 1. It's better to stay out of their arguments.
    1. بهتر است که در دعواهای آنها دخالت نکنی.
  • 2. You don't know anything about this, so just stay out of it!
    2. تو چیزی درباره این موضوع نمی‌دانی، پس خواهشاً دخالت نکن!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان