خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تار
2 . نخ (ضخیم)
3 . رشته (مهره)
4 . سلسله
[اسم]
string
/strɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تار
سیم، زه (دسته راکت تنیس و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تار
زه
زهی
guitar strings
تارهای گیتار
2
نخ (ضخیم)
بند، ریسمان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بند
ریسمان
ریسه
نخ
سیم
1.He wrapped the package in brown paper and tied it with string.
1. او بسته را با کاغذ قهوهای پیچید و با نخ بست.
a red string
ریسمانی قرمز
3
رشته (مهره)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رشته
ریسه
زنجیره
a string of blue beads
یک رشته مهره آبی
a string of pearls
یک رشته مروارید
4
سلسله
زنجیره، مجموعه
تصاویر
کلمات نزدیک
strikingly
striking
striker
strikeout
strike while the iron is hot.
string along
string instrument
string light bulb
string trimmer
string vest
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان