خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صورتحساب
2 . انتخاب کردن
3 . از کلید جهش استفاده کردن (کامپیوتر)
4 . مشخص کردن
[اسم]
tab
/tæb/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صورتحساب
چوبخط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چوبخط
1.Can I put it on my tab?
1. می توانی بنویسی به حسابم؟
2.He walked out of the restaurant and left me to pick up the tab for the whole meal.
2. او از رستوران رفت و من را گذاشت که صورت حساب کل وعده غذایی را بپردازم.
[فعل]
to tab
/tæb/
فعل گذرا
[گذشته: tabbed]
[گذشته: tabbed]
[گذشته کامل: tabbed]
صرف فعل
2
انتخاب کردن
برگزیدن
1.He has been tabbed by many people as a future champion.
1. او توسط بسیاری از مردم بهعنوان قهرمان آینده انتخاب شدهاست.
3
از کلید جهش استفاده کردن (کامپیوتر)
4
مشخص کردن
علامتگذاری کردن
1.He opened the book at a page tabbed by a cloth bookmark.
1. او کتاب را از صفحهای که با یک نشانگر پارچهای علامتگذاری شده بود، باز کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
ta-ta
ta
t-shirt
t-junction
t-intersection
tab key
tabbouleh
tabby
tabernacle
table
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان