خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسباببازی
2 . بازیچه
[اسم]
toy
/tɔɪ/
قابل شمارش
[جمع: toys]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اسباببازی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسباببازی
لعبت
مترادف و متضاد
game
plaything
1.Put your toys away now - it's time for bed.
1. اسباببازیهایت را کنار بگذار؛ وقت خواب است.
2
بازیچه
آلت دست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازیچه
ملعبه
تصاویر
کلمات نزدیک
toxin
toxicology
toxicity
toxic waste
toxic
toy boy
toy store
toyota
toyshop
tp
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان