Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . تلاطم
[اسم]
turbulence
/ˈtɜrbjələns/
غیرقابل شمارش
1
تلاطم
آشفتگی (جریان هوا)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جوش و خروش
مترادف و متضاد
upheaval
1.We might be experiencing some turbulence on this flight due to an approaching electrical storm.
1. ما ممکن است در این پرواز به دلیل نزدیک شدن به طوفان الکتریکی با تلاطم مواجه شویم.
تصاویر
کلمات نزدیک
turbot
turboprop
turbojet
turbocharger
turbine
turbulent
turd
tureen
turf
turf accountant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان