خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تغییر ناگهانی و مثبت
2 . عمل یا فرآیند دریافت، پردازش و تحویل چیزی
3 . دوربرگردان
4 . فرآیند آمادهسازی (یک وسیله نقلیه برای آغاز سفر)
[اسم]
turnaround
/ˈtɜrnəˌraʊnd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تغییر ناگهانی و مثبت
1.All those factors suggest investors are eager for a turnaround.
1. تمام این عوامل حاکی از این هستند که سرمایهگذاران مشتاق یک تغییر ناگهانی و مثبت هستند.
2.That incident was a remarkable turnaround in his fortunes.
2. آن اتفاق، تغییر ناگهانی و مثبتی در اقبال او بود.
2
عمل یا فرآیند دریافت، پردازش و تحویل چیزی
1.Customers want a quick turnaround between order and delivery.
1. مشتریها فرآیند دریافت، پردازش و تحویل سریع بین سفارش و تحویل میخواهند.
3
دوربرگردان
چرخشگاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دوربرگردان
The turnaround allowed the driver to make a U-turn..
آن دوربرگردان به راننده اجازه داد که دور 180 درجه بزند.
4
فرآیند آمادهسازی (یک وسیله نقلیه برای آغاز سفر)
فرآیند یا زمان تخلیه بار و بارگیری مجدد (کشتی یا هواپیما)
1.Airlines rely on very fast turnaround times.
1. شرکتهای هواپیمایی به فرآیند آمادهسازی خیلی سریع وابسته هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
turn-on
turn-off
turn upside down
turn up one's toes
turn up one's nose at
turndown collar
turner
turning
turning point
turnip
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان