1 . ناسالم 2 . مریض‌احوال
[صفت]

unhealthy

/ʌnˈhel.θi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: unhealthier] [حالت عالی: unhealthiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناسالم

مترادف و متضاد destructive detrimental harmful
  • 1.He has a very unhealthy lifestyle.
    1. او سبک زندگی بسیار ناسالمی دارد.

2 مریض‌احوال ناخوش‌احوال

مترادف و متضاد ill-looking sickly unwell healthy
  • 1.They looked poor and unhealthy.
    1. آنها فقیر و مریض‌احوال به‌نظر می‌رسیدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان