1 . رأی دادن 2 . رای
[فعل]

to vote

/voʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: voted] [گذشته: voted] [گذشته کامل: voted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رأی دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: رای دادن
مترادف و متضاد cast one's vote go to the polls
  • 1.The union voted against going on strike.
    1. اتحادیه بر علیه اعتصاب موجود رأی داد.
  • 2.Who did you vote for?
    2. به چه کسی رأی دادی؟
  • 3.Women must vote too.
    3. زنان نیز باید رأی بدهند.
[اسم]

vote

/voʊt/
قابل شمارش

2 رای

معادل ها در دیکشنری فارسی: رای
مترادف و متضاد ballot election poll
  • 1.He lost the election by twenty votes.
    1. با اختلاف 20 رای در انتخابات شکست خورد.
  • 2.She cast her vote for the Democratic Party candidate.
    2. او به نامزد حزب دموکرات رای داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان