[اسم]

vortex

/ˈvɔrtɛks/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گرداب گردباد

معادل ها در دیکشنری فارسی: گرداب
مترادف و متضاد whirlpool whirlwind
  • 1.We were caught in a vortex of water.
    1. ما در گردابی گرفتار شده بودیم.

2 گرداب (اصطلاحی)

  • 1.The country was drawn into the vortex of war.
    1. کشور به درون گرداب جنگ کشیده شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان