Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . استفراغ کردن
2 . استفراغ (غذای بالاآوردهشده از معده)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to vomit
/ˈvɑːmɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: vomited]
[گذشته: vomited]
[گذشته کامل: vomited]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
استفراغ کردن
بالا آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استفراغ کردن
عق زدن
قی کردن
مترادف و متضاد
be sick
throw up
1.The smell made her vomit.
1. آن بو باعث شد او بالا بیاورد.
[اسم]
vomit
/ˈvɑːmɪt/
غیرقابل شمارش
2
استفراغ (غذای بالاآوردهشده از معده)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قی
استفراغ
1.You must ensure that an unconscious person does not choke on their own vomit.
1. شما باید مطمئن باشید که فرد بیهوش از استفراغ خود خفه نشود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
voluted
volute
voluptuous
volunteer
voluntary
vomit up
voracious
voraciously
vote
voting
کلمات نزدیک
voluptuous
volunteer
voluntary service overseas
voluntary sector
voluntary
voodoo
voracious
voracity
vortex
votary
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان