[فعل]

to vomit

/ˈvɑːmɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: vomited] [گذشته: vomited] [گذشته کامل: vomited]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 استفراغ کردن بالا آوردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: استفراغ کردن عق زدن قی کردن
مترادف و متضاد be sick throw up
  • 1.The smell made her vomit.
    1. آن بو باعث شد او بالا بیاورد.
[اسم]

vomit

/ˈvɑːmɪt/
غیرقابل شمارش

2 استفراغ (غذای بالاآورده‌شده از معده)

معادل ها در دیکشنری فارسی: قی استفراغ
  • 1.You must ensure that an unconscious person does not choke on their own vomit.
    1. شما باید مطمئن باشید که فرد بیهوش از استفراغ خود خفه نشود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان