خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محجور
2 . بخش (بیمارستان)
3 . منطقه
[اسم]
ward
/wɔːrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
محجور
صغیر
2
بخش (بیمارستان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بخش
1.She's in a ward on the fourth floor.
1. او در بخشی در طبقه چهارم است.
children’s ward
بخش کودکان
He worked as a nurse on the children's ward.
او به عنوان یک پرستار در بخش کودکان کار میکرد.
3
منطقه
ناحیه، بخش
1.Each ward introduces three or four Councillors.
1. هر ناحیه سه یا چهار تا عضو شورا معرفی میکند.
2.This is the second marginal ward in Westminster.
2. این دومین بخش حاشیهای "وستمینستر" است.
تصاویر
کلمات نزدیک
warchalking
warbler
warble
war-torn
war widow
warden
warder
wardrobe
wardroom
wardship
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان