خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منظم
[صفت]
well-organized
/ˌwelˈɔːr.gəˌnɑɪzd/
قابل مقایسه
1
منظم
سامان دهی شده
1.She's always extremely well-organized at work.
1. او همیشه در سر کار بسیار منظم است.
تصاویر
کلمات نزدیک
well-off
well-meaning
well-mannered
well-lit
well-liked
well-paid
well-planned
well-preserved
well-proportioned
well-qualified
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان