خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پشم
[اسم]
wool
/wʊl/
غیرقابل شمارش
1
پشم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پشم
کرکی
مترادف و متضاد
fleece
hair
1.How many balls of wool did you need to knit that sweater?
1. چندتا توپ پشمی برای بافتن آن پلیور نیاز داشتی؟
2.Put on your red wool scarf - it'll be nice and warm.
2. شال پشمی قرمزت را سر کن (بپوش)- گرم و دلپذیر (خوب) خواهد بود.
3.The blankets are made of wool and the sheets are cotton.
3. پتوها از پشم و ملحفهها از پنبه درست شدهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
woof
woody
woodworm
woodworking
woodwork
woolen
woolen cap
woolens
woolly
wooly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان