خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کج
2 . غیرطبیعی
3 . کنایهآمیز
4 . منزجر
[صفت]
wry
/raɪ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: wrier]
[حالت عالی: wriest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کج
با دهان کج
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کج
کژ
old use
1.a remedy for wry necks
1. شفایی برای (درمان) گردنهای کج
2
غیرطبیعی
نابهنجار
3
کنایهآمیز
تمسخرآمیز
1.‘At least we got one vote,’ she said with a wry smile.
1. او با لبخندی تمسخرآمیز گفت: «حداقل ما یک رای (به نفع خود) داریم.»
2.a wry comedy about family life
2. طنزی کنایهآمیز درباره زندگی خانوادگی
4
منزجر
آزرده، مایوس
تصاویر
کلمات نزدیک
wrought iron
wrongly
wrongfully
wrongful
wronged
wt
wto
wunderkind
wushu
wuss
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان