1 . فروکش کردن
[فعل]

to abate

/əˈbeɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: abated] [گذشته: abated] [گذشته کامل: abated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فروکش کردن کاهش یافتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تخفیف یافتن فروکش کردن
مترادف و متضاد decrease diminish increase
  • 1.The storm showed no signs of abating.
    1. طوفان هیچ نشانه ای از فروکش کردن نشان نمی داد.
  • 2.They waited for the crowd’s fury to abate.
    2. آنها صبر کردند تا خشم جمعیت فروکش کند (کاهش یابد).
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان