1 . کشاورزی
[صفت]

agricultural

/ˌægrəˈkʌlʧərəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more agricultural] [حالت عالی: most agricultural]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کشاورزی زراعتی

معادل ها در دیکشنری فارسی: زراعی
  • 1.She's studying agricultural science.
    1. او علوم کشاورزی می‌خواند.
  • 2.The country's economy is mainly agricultural.
    2. اقتصاد کشور اساسا از راه کشاورزی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان