1 . خشم 2 . خشمگین کردن
[اسم]

anger

/ˈæŋ.gər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خشم

معادل ها در دیکشنری فارسی: خشم عصبانیت غضب قهر
  • 1.He covered his anger with a fake laugh.
    1. او خشمش را با خنده‌ای ساختگی پنهان کرد.
  • 2.You must control your anger or you'll be sorry.
    2. باید خشمت را کنترل کنی، وگرنه پشیمان خواهی شد.
[فعل]

to anger

/ˈæŋ.gər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: angered] [گذشته: angered] [گذشته کامل: angered]

2 خشمگین کردن عصبانی کردن، عصبانی شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عصبانی کردن
  • 1.No one can angers me the way you do.
    1. هیچکس نمی تواند به شکلی که تو مرا خشمگین می کنی، مرا خشمگین کند.
  • 2.You anger easily.
    2. تو با آسانی عصبانی می‌شوی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان