1 . وادار کردن
[فعل]

to coerce

/koʊˈɜːrs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: coerced] [گذشته: coerced] [گذشته کامل: coerced]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وادار کردن ناگزیر کردن، مجبور کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: زور گفتن مجبور کردن
مترادف و متضاد force
  • 1.She hadn’t coerced him in any way.
    1. او هیچ طوری او را مجبور نکرده بود.
  • 2.They were coerced into negotiating a settlement.
    2. آنها وادار به مذاکره کردن برای رسیدن به توافق شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان