1 . نمودار
[اسم]

diagram

/ˈdɑɪ.əˌgræm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نمودار

معادل ها در دیکشنری فارسی: دیاگرام نمودار نگاره شما
مترادف و متضاد graphic schematic representation
  • 1.The teacher drew a diagram.
    1. معلم یک نمودار کشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان