1 . پرده 2 . پارچه 3 . والان (پارچه و لباس) 4 . پارچه‌فروشی
[اسم]

drapery

/dɹˈeɪpɚɹi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرده

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرده
  • 1.It was ten in the morning but the drapery was still drawn.
    1. ساعت ده صبح بود ولی پرده هنوز کشیده بود.
  • 2.The Great Hall of the school was hung with green drapery.
    2. در سالن بزرگ مدرسه، پرده سبز آویزان شده بود.

2 پارچه

  • 1.The style is noted for its beautiful drapery.
    1. آن سبک به خاطر پارچه‌های زیبایش مورد توجه است.
  • 2.Their costumes are pictorial, with good drapery.
    2. لباس‌های آن‌ها نقش‌دار با پارچه‌های خوب هستند.

3 والان (پارچه و لباس)

  • 1.He stooped and lifted the drapery.
    1. او ایستاد و والان پرده را بالا برد.

4 پارچه‌فروشی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پارچه‌فروشی
  • 1.It was a strange shop, registered under the vague name of Drapery.
    1. مغازه عجیبی بود که تحت اسم مبهم پارچه فروشی ثبت شده بود.
  • 2.My mother ran a couple of drapery.
    2. مادر من چندین پارچه‌فروشی را اداره می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان