1 . فرار کردن 2 . جان سالم به‌دربردن 3 . گریز
[فعل]

to escape

/ɪˈskeɪp/
فعل ناگذر
[گذشته: escaped] [گذشته: escaped] [گذشته کامل: escaped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فرار کردن

مترادف و متضاد break out get away be captured be imprisoned
to escape from somebody/something
از کسی/چیزی فرار کردن
  • The two prisoners escaped from prison last night.
    دیشب دو زندانی از زندان فرار کردند.

2 جان سالم به‌دربردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جان به در بردن رهایی یافتن
to escape something
از چیزی جان سالم به‌دربردن
  • She was lucky to escape serious injury.
    او خوش‌شانس بود که (توانست) از صدمه جدی جان سالم به‌در ببرد [او خوش‌شانس بود که آسیب جدی ندید].
to escape doing something
از انجام کاری جان سالم به‌دربردن
  • He escaped being killed.
    او از کشته شدن جان سالم به‌دربرد.
[اسم]

escape

/ɪˈskeɪp/
قابل شمارش

3 گریز فرار

معادل ها در دیکشنری فارسی: فرار گریز
escape from something
فرار از چیزی
  • I love old movies - they're such an escape from the real world.
    من عاشق فیلم‌های قدیمی هستم - آنها گریزی از دنیای واقعی هستند.
escape route
راه فرار
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان