[اسم]

fee

/fiː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دستمزد هزینه

مترادف و متضاد payment salary wage
to charge a fee
دستمزد [کارمزد] گرفتن
  • Does the bank charge a fee for setting up the account?
    آیا بانک برای باز کردن حساب (جدید) هزینه می‌گیرد؟
to pay fee
هزینه پرداختن
  • I couldn't pay her regular fee.
    نتوانستم دستمزد معمول او را بپردازم.

2 شهریه هزینه

معادل ها در دیکشنری فارسی: حق عضویت
  • 1.There is no entrance fee to the gallery.
    1. گالری هیچ هزینه ورودی نمی‌گیرد.
membership fees
شهریه عضویت
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان