1 . برگشتن 2 . پس گرفتن
[فعل]

to get back

/gɛt bæk/
فعل گذرا
[گذشته: got back] [گذشته: got back] [گذشته کامل: gotten back]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برگشتن

مترادف و متضاد come back return set out
  • 1.If you get back in time, you can come with us.
    1. اگر به موقع برگردی می توانی همراه ما بیایی.
  • 2.Let's get back to the main subject.
    2. بیایید به موضوع اصلی برگردیم.
  • 3.When we got back to the hotel, Ann had already left.
    3. وقتی به هتل برگشتیم "آن" از آنجا رفته بود.

2 پس گرفتن دوباره به‌دست آوردن

  • 1.I never lend books—you never get them back.
    1. من هیچ‌وقت کتاب قرض نمی‌دهم؛ هیچ‌وقت پس‌شان نمی‌گیری.
  • 2.She's got her old job back.
    2. او شغل قبلی‌اش را پس گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان