1 . (کسی/چیزی را) شناختن
[عبارت]

get to know

/gɛt tu noʊ/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (کسی/چیزی را) شناختن آشنا شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آشنا شدن
  • 1.Finally, I got to know her but it was late.
    1. بالاخره او را شناختم، ولی دیر بود.
  • 2.I'll need a few weeks to get to know the system.
    2. من به چند هفته نیاز خواهم داشت تا سیستم را بشناسم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان