[اسم]

harvest

/ˈhɑrvəst/
قابل شمارش

1 محصول برداشت محصول

معادل ها در دیکشنری فارسی: برداشت حاصل خرمن درو بار
مترادف و متضاد collecting crop gathering in of the crops reaping
  • 1.If the harvest is poor, there is always the possibility of a famine.
    1. اگر برداشت محصولات کم باشد، همیشه احتمال قحطی وجود دارد.
  • 2.The farmer decided to expand his fields so that he would get a bigger harvest.
    2. کشاورز تصمیم گرفت مزرعه‌اش را گسترش دهد تا بتواند برداشت بیشتری داشته باشد.
  • 3.The United States had a comparatively good grain harvest this year.
    3. آمریکا امسال برداشت جوی نسبتا خوبی داشت.

2 زمان برداشت (محصول) زمان درو

  • 1.The apple harvest is in September.
    1. زمان برداشت سیب در سپتامبر است.
[فعل]

to harvest

/ˈhɑrvəst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: harvested] [گذشته: harvested] [گذشته کامل: harvested]

3 برداشت کردن (محصول) درو کردن محصول

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان