1 . مربا 2 . تنگنا 3 . گیرکردگی 4 . راه‌بندان 5 . بدون تمرین نواختن 6 . فرو کردن 7 . گیر کردن 8 . پارازیت انداختن
[اسم]

jam

/dʒæm/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مربا

معادل ها در دیکشنری فارسی: مربا
مترادف و متضاد marmalade preserve
a jar of jam
یک شیشه مربا
  • a jar of apricot jam
    یک شیشه مربای زردآلو
strawberry jam
مربای توت‌فرنگی

2 تنگنا مخمصه، وضع بغرنج

معادل ها در دیکشنری فارسی: تنگنا
to be in a jam
در تنگنا بودن
  • I'm in a jam.
    در تنگنا هستم [در وضعی بغرنج هستم].

3 گیرکردگی [عمل گیرکردن]

paper jams
گیرکردگی کاغذ [گیرکردن کاغذ در چاپگر و ...]

4 راه‌بندان

  • 1.The bus was delayed in a five-mile jam.
    1. اتوبوس در یک راه‌بندان پنج مایلی گیر افتاده بود.
[فعل]

to jam

/dʒæm/
فعل ناگذر
[گذشته: jammed] [گذشته: jammed] [گذشته کامل: jammed]

5 بدون تمرین نواختن بدون نت زدن، فی‌البداهه نواختن

  • 1.The band is jamming in the basement.
    1. گروه موسیقی دارد در انباری بدون تمرین [فی‌البداهه] می‌نوازند.

6 فرو کردن چپاندن

مترادف و متضاد shove stick stuff
to jam something + adv/prep
چیزی را چپاندن [فرو کردن] + قید/حرف اضافه
  • 1. He jammed his finger in my ear.
    1. او انگشتش را در گوش من فرو کرد.
  • 2. She jammed all her clothes into a suitcase.
    2. تمام لباس‌هایش را درون یک چمدان چپاند.

7 گیر کردن از کار انداختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گیر کردن
  • 1.My key jammed in the lock.
    1. کلید در قفل گیر کرد.
to jam up
گیر کردن
  • The photocopier keeps jamming up.
    دستگاه فتوکپی مدام گیر می‌کند.
to jam something (up)
باعث از کار انداختن چیزی شدن
  • There's a loose part that keeps jamming the mechanism.
    یک بخش لق وجود دارد که مدام باعث از کار انداختن مکانیزم می‌شود.
to get jammed
گیر کردن
  • My foot got jammed in a gap between the rocks.
    پایم در شکاف بین سنگ‌ها گیر کرد.

8 پارازیت انداختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پارازیت انداختن
to jam something
روی چیزی پارازیت انداختن
  • They are regularly jamming the foreign radio broadcasts.
    آنها مرتب روی کانال‌های رادیویی خارجی پارازیت می‌اندازند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان