خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بالا و پایین انداختن (با حرکات سریع و کوتاه)
2 . (با حرکات سریع و کوتاه) تکانتکان دادن
3 . بالا و پایین پریدن
4 . ورجهورجه کردن
[فعل]
to jiggle
/ˈdʒɪɡl/
فعل گذرا
[گذشته: jiggled]
[گذشته: jiggled]
[گذشته کامل: jiggled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بالا و پایین انداختن (با حرکات سریع و کوتاه)
informal
1.He was jiggling his car keys in his hand.
1. او داشت سوئیچ خودرویش را در دستش بالا و پایین میانداخت.
2
(با حرکات سریع و کوتاه) تکانتکان دادن
informal
1.She jiggled the handle of the pram to make the baby stop crying.
1. او دسته کالسکه بچه را تکانتکان داد تا گریه بچه را بند بیاورد.
3
بالا و پایین پریدن
informal
1.‘Wake up,’ he said, jiggling up and down on the bed.
1. او در حالی که روی تخت بالا و پایین میپرید، گفت: «بیدار شو!»
4
ورجهورجه کردن
informal
1.Stop jiggling!
1. اینقدر ورجهورجه نکن!
تصاویر
کلمات نزدیک
jiggery-pokery
jig
jiffy
jibe
jib
jigsaw
jigsaw puzzle
jihad
jill
jillaroo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان