1 . عصبانی 2 . دیوانه 3 . عاشق 4 . احمقانه
[صفت]

mad

/mæd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: madder] [حالت عالی: maddest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عصبانی ناراحت

معادل ها در دیکشنری فارسی: عصبانی
مترادف و متضاد angry furious infuriated calm unruffled
  • 1.Are you still mad at me?
    1. آیا هنوز از دست من عصبانی هستی؟
  • 2.He's always complaining and it makes me so mad.
    2. او همیشه شاکی است و این من را بسیار عصبانی می‌کند.
  • 3.Kerry got really mad with Richard for not doing washing the dishes.
    3. "کری" به‌شدت از دست "ریچارد" به‌خاطر نشستن ظرف‌ها ناراحت بود.
  • 4.My little brother drives me mad sometimes!
    4. برادر کوچک من بعضی اوقات من را عصبانی می‌کند!

2 دیوانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: خل و چل دیوانه شوریده
مترادف و متضاد crazy insane sane
  • 1.I think I must be going mad.
    1. فکر کنم دارم دیوانه می‌شوم.

3 عاشق دیوانه (کاری یا چیزی بودن)

  • 1.He's always been mad about kids.
    1. او همیشه عاشق بچه‌ها بوده‌است.

4 احمقانه دیوانه‌وار، نامعقولانه

  • 1.It was a mad idea.
    1. آن ایده احمقانه‌ای بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان