1 . کوه
[اسم]

mountain

/ˈmɑʊnt.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کوه کوهستان

معادل ها در دیکشنری فارسی: جبل کوهی کوهستان کوه
مترادف و متضاد peak range
a chain/range of mountains
رشته کوه/سلسله جبال
  • The Rockies are a mountain range in the western United States.
    "راکی" رشته کوهی در غرب ایالات متحده است.
in the mountains
در کوهستان
  • We spent a week walking in the mountains.
    ما یک هفته در کوهستان پیاده‌روی کردیم.
to go mountain climbing
به کوهنوردی رفتن
  • I'd love to go mountain climbing.
    من دوست دارم به کوهنوردی بروم.
to climb a mountain
کوهنوردی کردن
  • We climbed the mountain.
    ما از آن کوه بالا رفتیم.
to enjoy the mountain air/scenery
از هوا/منظره کوهستان لذت بردن
mountain roads/streams/villages
جاده‌ها/رودخانه‌ها/روستاهای کوهستانی
mountain top
قله کوه
a mountain rescue team
تیم امداد کوهستان
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان