[فعل]

to offer

/ˈɔː.fər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: offered] [گذشته: offered] [گذشته کامل: offered]

1 پیشنهاد دادن

مترادف و متضاد recommend suggest
to offer something
چیزی پیشنهاد دادن
  • 1. He offered some useful advice.
    1. او چند نصیحت مفید پیشنهاد داد [او نصیحت‌های مفیدی کرد].
  • 2. I don't think they need help, but I think I should offer anyway.
    2. فکر نمی‌کنم آن‌ها به کمک نیاز داشته باشند، اما فکر کنم به هر جهت باید پیشنهاد دهم.
to offer somebody something
به کسی چیزی پیشنهاد دادن
  • 1. Taylor offered him 500 dollars to do the work.
    1. "تیلور" به او 500 دلار برای انجام کار پیشنهاد داد.
  • 2. They decided to offer Jo the job.
    2. آنها تصمیم گرفتند به "جو" آن کار را پیشنهاد دهند.
to offer something (to somebody) (for something)
چیزی را (به کسی) پیشنهاد دادن (برای چیزی)
  • 1. He offered $4,000 for the car.
    1. او 4 هزار دلار برای اتومبیل پیشنهاد داد.
  • 2. They are offering a reward for the return of their cat.
    2. آنها برای بازگرداندن گربه‌شان جایزه پیشنهاد دادند.
  • 3. They decided to offer the job to Jo.
    3. آنها تصمیم گرفتند آن کار را به "جو" پیشنهاد دهند.
to offer to do something
پیشنهاد انجام کاری را دادن
  • 1. Paul has offered to help us pack.
    1. "پل" پیشنهاد کرده که در بسته‌بندی (وسایل) به ما کمک کند.
  • 2. The kids offered to do the dishes.
    2. بچه‌ها پیشنهاد دادند که ظرف‌ها را بشویند.
to offer + speech
پیشنهاد دادن + نقل قول
  • "I'll do the cooking," he offered.
    او پیشنهاد داد: «من آشپزی خواهم کرد.»

2 ارائه دادن عرضه داشتن، فراهم کردن، عرضه داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عرضه کردن
مترادف و متضاد give present provide
to offer something
چیزی ارائه دادن/فراهم کردن/عرضه داشتن
  • 1. He did not offer any explanation for his behavior.
    1. او هیچ توضیحی برای رفتارش ارائه نداد.
  • 2. Our company offers the best.
    2. شرکت ما، بهترین را عرضه می‌کند.
  • 3. The hotel offers excellent facilities for families.
    3. این هتل امکاناتی عالی به خانواده‌‌ها ارائه می‌دهد.

3 پیشکش کردن (به خداوند و ...) تقدیم کردن

مترادف و متضاد give sacrifice
to offer something/somebody (up) (to somebody) for something
چیزی/کسی را (به کسی) برای چیزی پیشکش کردن/به چیزی تقدیم کردن
  • 1. Villagers have gone to offer prayers for the souls of the sailors.
    1. روستاییان رفته‌اند تا دعاهایشان را برای ارواح سربازان پیشکش کنند [تقدیم به ارواح سربازان کنند].
  • 2. We offered up our prayers for the men's safe return.
    2. ما دعاهایمان را پیشکش بازگشت سالم مردان کردیم.
[اسم]

offer

/ˈɔː.fər/
قابل شمارش

4 پیشنهاد

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیشنهاد مناقصه
مترادف و متضاد proposal proposition suggestion
to accept/refuse/decline/turn down an offer (of something)
پیشنهاد (چیزی) را پذیرفتن/رد کردن/نپذیرفتن/رد کردن
  • 1. Would you accept my offer?
    1. آیا پیشنهادم را می‌پذیری؟
  • 2. You can't just turn down offers of work like that.
    2. تو نمی‌توانی اینگونه پیشنهادات کار را رد کنی.
offer of something
پیشنهاد چیزی
  • 1. Eventually Sam persuaded her to accept an offer of marriage.
    1. در نهایت، "سم" او را قانع کرد که پیشنهاد ازدواج را بپذیرد.
  • 2. Thank you for your offer of help.
    2. ممنون از پیشنهاد کمک شما.
to take someone up on their offer of something
پیشنهاد کسی برای چیزی را پذیرفتن
  • I took him up on his offer of a loan.
    من پیشنهاد او برای یک وام را پذیرفتم.
offer to do something
پیشنهاد انجام کاری
  • I accepted her offer to pay.
    من پیشنهاد او برای پرداختن پول را قبول کردم.
offer for something
پیشنهاد برای چیزی
  • I've had an offer of $2,500 for the car.
    من پیشنهاد 2500 دلاری برای آن اتومبیل داشتم.
special offer
پیشنهاد ویژه
  • Our special offer closes on June 3.
    پیشنهاد ویژه ما سه ژوئن به پایان می‌رسد.
a job offer
پیشنهاد کاری
  • That's an interesting job offer - I'd give it some serious consideration if I were you.
    آن یک پیشنهاد کاری جالب است؛ من اگر جای تو بودم به‌طور جدی به آن فکر می‌کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان