[اسم]

offense

/əˈfens/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جرم قانون‌شکنی، تخطی

معادل ها در دیکشنری فارسی: جرم خلاف
  • 1.He was not aware that he had committed an offense.
    1. او آگاه نبود که مرتکب جرم شده بود.
a sexual offense
جرم جنسی
an offense against society
جرم علیه جامعه

2 خط حمله

  • 1.Real Madrid has a great offense.
    1. "رئال مادرید" یک خط حمله عالی [قوی] دارد.

3 توهین دلخوری

معادل ها در دیکشنری فارسی: اهانت توهین
  • 1.No offense, but It's none of your business.
    1. توهینی نباشد، ولی به شما مربوط نیست.
to take offense
دلخور شدن
  • Do you think he took offense at what I said about his hair?
    فکر می‌کنی از چیزی که درباره موهایش گفتم دلخور شد؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان