1 . فورا
[قید]

promptly

/ˈprɑmt.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فورا سریعا

معادل ها در دیکشنری فارسی: هر چه زودتر بدون معطلی
مترادف و متضاد punctually quickly
  • 1.answer me promptly!
    1. سریعا به من جواب بده!
  • 2.We have to go promptly if we want to catch that train.
    2. اگر می‌خواهیم به آن قطار برسیم، باید فورا برویم .
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان