1 . تمام شدن 2 . منقضی شدن 3 . بیرون کردن توپ‌زن از بازی (کریکت)
[فعل]

to run out

/rʌn aʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: ran out] [گذشته: ran out] [گذشته کامل: run out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تمام شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمام شدن تمام کردن ته کشیدن
to run out of something
چیزی تمام شدن
  • We're run out of coffee.
    قهوه‌مان تمام شده‌است.
time/patience/luck ... runs out
وقت/صبر/شانس و... تمام شدن
  • 1. My patience was running out.
    1. صبرم داشت تمام می‌شد.
  • 2. Our time is running out.
    2. وقتمان دارد تمام می‌شود.

2 منقضی شدن باطل شدن

مترادف و متضاد expire
an agreement/official document... runs out
توافق‌نامه/سند رسمی و... منقضی شدن
  • 1. My contract runs out in September.
    1. قرارداد من در ماه سپتامبر منقضی می‌شود.
  • 2. My driving licence runs out next week.
    2. گواهی‌نامه رانندگی‌ام هفته دیگه منقضی می‌شود.

3 بیرون کردن توپ‌زن از بازی (کریکت)

[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان