3.
آنها برگشتند و دویدند، وقتی که دیدند ما داریم میآییم.
to run fast/slow
سریع/آهسته دویدن
He can run very fast.
او میتواند خیلی سریع بدود.
کاربرد فعل run به معنای دویدن
فعل run در مفهوم "دویدن" به معنای استفاده از پا برای حرکت سریع است. در این حالت پاها با سرعت بیشتری نسبت به حالت راه رفتن در حال حرکت هستند و هرگز هر دو پا در یک زمان روی زمین قرار نمیگیرند. مثال:
".He can run very fast" (او میتواند خیلی سریع بدود.)
".I run about three miles every morning" (من هر روز صبح حدود سه مایل میدوم.)
- در انگلیسی محاوره میتوانیم بعد از فعل run از حرف ربط and استفاده کنیم و فعل دیگری را به جمله اضافه کنیم. مثال:
".Run and get your swimsuits, kids" (بدوید و مایوهای خود را بردارید بچهها.)
2
قاچاق کردن
مترادف و متضاد
smuggle
traffic in
1.She made money by running drugs.
1.
او با قاچاقکردن مواد مخدر پول درآورد.
to run something
چیزی را قاچاق کردن
He used to run guns across the border.
او در گذشته اسلحه از مرز قاچاق میکرد.
کاربرد فعل run به معنای قاچاق کردن
فعل run در مفهوم "قاچاق کردن" به معنای چیزی (کالا، انسان و ...) را بهصورت غیرقانونی و پنهانی وارد یا خارج یک کشور کردن است. به فردی که این عمل را انجام میدهد، قاچاقچی (smuggler) میگویند. مثال:
".He used to run guns across the border" (او در گذشته اسلحه از مرز قاچاق میکرد.)
1.
او هیچ ایدهای ندارد که چگونه یک کسب و کار مدیریت کند.
2.
She ran her own restaurant for five years.
2.
او به مدت پنج سال رستوران خود را اداره کرد.
3.
The social group is run by the residents themselves.
3.
ساکنان، خودشان گروه اجتماعی را اداره میکنند.
4.
Who runs the company?
4.
چه کسی شرکت را اداره میکند؟
کاربرد فعل run به معنای اداره کردن
فعل run در مفهوم "اداره کردن" به معنای مسئول کاری بودن و یا کاری را بر عهده داشتن و آن کار را مدیریت کردن است.
4
حرکت کردن
از مسیر بهخصوصی رفتن
مترادف و متضاد
go
move
pass
hold
stay
1.A bus runs three times a day into town.
1.
یک اتوبوس سهبار در روز به سمت شهر حرکت میکند.
2.All the trains are running late.
2.
همه قطارها دیر حرکت میکنند.
3.Buses to Oxford run every half hour.
3.
اتوبوسهای آکسفورد هر نیم ساعت حرکت میکنند.
4.The old tramlines are still there but now no trams run on them.
4.
خطوط قدیمی تراموا هنوز آنجا هستند، اما هیچی تراموایی از روی آنها حرکت نمیکند.
کاربرد فعل run به معنای حرکت کردن
فعل run در مفهوم "حرکت کردن" اشاره دارد به حرکت به سمت چیزی یا فردی بهخصوص، معمولا با سرعت زیاد. مثال:
".A bus runs three times a day into town" (یک اتوبوس سهبار در روز به سمت شهر حرکت میکند.)
نکته: این فعل در حالت گذرا به معنای چیزی را به سمت چیزی دیگر حرکت دادن است.
فعل run در مفهوم "جاری شدن" و "آب ریختن" اشاره دارد به مایعی (معمولا آب) که در سطحی بنا به دلیلی در جریان است و میتواند هر منبعی داشته باشد. مثال:
".Have you got a tissue? My nose is running" (آیا دستمال داری؟ بینیام آبریزش دارد.)
".Tears ran down her face" (اشک از صورتش جاری شد.)
6
اجرا کردن (برنامه کامپیوتری)
باز کردن
مترادف و متضاد
operate
perform
to run something
اجرا کردن چیزی
1.
At this point the computer is unable to run any program.
1.
در این زمان، این رایانه قادر به اجرای هیچ برنامهای نیست.
2.
I couldn't run the program because it contained a computer bug.
2.
من نتوانستم برنامه را اجرا کنم، زیرا یک اشکال رایانهای داشت.
کاربرد فعل run به معنای اجرا کردن
فعل run در مفهوم "اجرا کردن" و "باز کردن" به معنای استفاده از یک نرمافزار رایانهای برای انجام عملی بهخصوص توسط یک رایانه است. این فعل به توانایی یک رایانه در اجرای یک برنامه نیز اشاره دارد. مثال:
".At this point the computer is unable to run any program" (در این زمان، این رایانه قادر به اجرای هیچ برنامهای نیست.)
7
منتشر کردن
چاپ کردن
مترادف و متضاد
print
publish
to run something
چیزی را منتشر کردن
1.
On advice from their lawyers they decided not to run the story.
1.
آنها به نصیحت وکلایشان، تصمیم گرفتند که داستان را منتشر نکنند.
2.
The Guardian ran the story on Friday.
2.
(روزنامه) گاردین این داستان را جمعه منتشر کرد.
8
گذشتن
امتداد داشتن
مترادف و متضاد
extend
range
stretch
1.A narrow passage runs across the northern face of the cliff.
1.
یک مسیر باریک از وسط ضلع [شیب] شمالی صخره میگذرد.
2.The road runs across the fields.
2.
این جاده از وسط مزارع میگذرد.
3.The road runs parallel to the river.
3.
این جاده موازی با رودخانه امتداد دارد.
9
کاندیدا شدن
کاندیدا بودن، کاندید شدن
مترادف و متضاد
be a contender for
stand as a candidate fo
stand for
1.Bush ran a second time in 2004.
1.
بوش برای بار دوم در سال 2004 کاندیدا شد.
2.He ran successfully for the Senate in New York.
2.
او با موفقیت برای مجلس سنای نیویورک نامزد شد.
to run for something/somebody
برای چیزی/کسی کاندید شدن
1.
Donald Trump ran for president in 2016 and won.
1.
"دونالد ترامپ" سال 2016 برای رئیسجمهور [ریاستجمهوری] کاندید و پیروز شد.