1 . طرح 2 . دسیسه 3 . توطئه کردن
[اسم]

scheme

/skiːm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 طرح تدبیر، برنامه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دسیسه
مترادف و متضاد plan project
  • 1.The yellow and white color scheme brightened up the kitchen.
    1. طرح رنگ زرد و سفید آشپزخانه را روشن کرد.
fund-raising scheme
طرح جمع‌آوری پول [جذب سرمایه]

2 دسیسه توطئه، نقشه

معادل ها در دیکشنری فارسی: تدبیر نقشه
مترادف و متضاد conspiracy intrigue plot
  • 1.Police discovered a scheme to steal paintings worth nearly a million dollars.
    1. پلیس نقشه [دسیسه] دزدی نقاشی‌هایی به ارزش تقریبا یک میلیون دلار را کشف کرد.
[فعل]

to scheme

/skiːm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: schemed] [گذشته: schemed] [گذشته کامل: schemed]

3 توطئه کردن تبانی کردن، دسیسه چیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تبانی کردن دسیسه چیدن نقشه کشیدن
مترادف و متضاد plot
  • 1.She felt that we were all scheming against her.
    1. او احساس می‌کرد ما همگی داشتیم علیه او توطئه می‌کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان