خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جرقه
2 . برانگیختن
3 . جرقه زدن
[اسم]
spark
/spɑːrk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جرقه
بارقه آتش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آتشپاره
اخگر
جرقه
1.Sparks were flying out of the fire.
1. بارقهها از آتش به اطراف پراکنده میشدند.
2.You can start a fire by rubbing two dry pieces of wood together until you produce a spark.
2. شما میتوانید با مالیدن دو تکه چوب خشک به هم تا وقتی که جرقه تولید شود، آتش روشن کنید.
[فعل]
to spark
/spɑːrk/
فعل گذرا
[گذشته: sparked]
[گذشته: sparked]
[گذشته کامل: sparked]
صرف فعل
2
برانگیختن
منجر شدن
مترادف و متضاد
provoke
1.A discarded cigarette sparked a small fire.
1. یک سیگار رهاشده منجر به آتشسوزی کوچکی شد.
2.The police response sparked outrage in the community.
2. واکنش پلیس، خشم جامعه را برانگیخت.
3
جرقه زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جرقه زدن
1.The wires were sparking above me.
1. سیمها داشتند بالای سر من جرقه میزدند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sparingly
sparing
spare tire
spare time
spare part
sparkle
sparkling
sparkling water
sparrow
sparrow hawk
کلمات نزدیک
sparingly
sparing
spares
spare wheel
spare tire
spark controversy
spark outrage
spark plug
sparkle
sparkler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان