1 . جرقه 2 . برانگیختن 3 . جرقه زدن
[اسم]

spark

/spɑːrk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جرقه بارقه آتش

معادل ها در دیکشنری فارسی: آتش‌پاره اخگر جرقه
  • 1.Sparks were flying out of the fire.
    1. بارقه‌ها از آتش به اطراف پراکنده می‏‌شدند.
  • 2.You can start a fire by rubbing two dry pieces of wood together until you produce a spark.
    2. شما می‌توانید با مالیدن دو تکه چوب خشک به هم تا وقتی که جرقه تولید شود، آتش روشن کنید.
[فعل]

to spark

/spɑːrk/
فعل گذرا
[گذشته: sparked] [گذشته: sparked] [گذشته کامل: sparked]

2 برانگیختن منجر شدن

مترادف و متضاد provoke
  • 1.A discarded cigarette sparked a small fire.
    1. یک سیگار رهاشده منجر به آتش‌سوزی کوچکی شد.
  • 2.The police response sparked outrage in the community.
    2. واکنش پلیس، خشم جامعه را برانگیخت.

3 جرقه زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جرقه زدن
  • 1.The wires were sparking above me.
    1. سیم‌ها داشتند بالای سر من جرقه می‌زدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان