Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کوبیدن (با مشت یا چیز سنگین)
2 . تالاپتولوپ کردن (قلب)
3 . تالاپ [صدای افتادن چیزی سنگین]
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to thump
/θʌmp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: thumped]
[گذشته: thumped]
[گذشته کامل: thumped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کوبیدن (با مشت یا چیز سنگین)
1.He thumped on the door.
1. او با مشت به در کوبید.
2
تالاپتولوپ کردن (قلب)
ضربان شدید داشتن
1.Her heart was thumping with fear.
1. قلبش از ترس تالاپتولوپ میکرد.
[اسم]
thump
/θʌmp/
قابل شمارش
3
تالاپ [صدای افتادن چیزی سنگین]
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گرمب
1.They heard the thump when the bowling ball hit the floor.
1. آنها صدای تالاپی شنیدند وقتی توپ بولینگ به زمین خورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
thumbtack
thumbs-up
thumbs up
thumbs down
thumbnail sketch
thumping
thunder
thunderbolt
thunderclap
thundercloud
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان