1 . فیلمبرداری کردن 2 . نوار ویدیو
[فعل]

to videotape

/ˈvɪdioʊteɪp/
فعل گذرا
[گذشته: videotaped] [گذشته: videotaped] [گذشته کامل: videotaped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فیلمبرداری کردن

مترادف و متضاد video
  • 1.The interview was videotaped.
    1. از مصاحبه فیلمبرداری می‌شد.
[اسم]

videotape

/ˈvɪdioʊteɪp/
قابل شمارش

2 نوار ویدیو

معادل ها در دیکشنری فارسی: نوار ویدیو
مترادف و متضاد video
  • 1.I replaced all my videotapes with DVDs.
    1. من نوار ویدیوهایم را با دی وی دی جایگزین کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان