1 . راه رفتن 2 . پیاده بردن 3 . به پیاده‌روی بردن (سگ و ...) 4 . (روی زمین) حرکت دادن 5 . ناپدید شدن 6 . ظاهر شدن (ارواح) 7 . پیاده‌روی 8 . پیاده‌رو 9 . نحوه گام برداشتن
[فعل]

to walk

/wɔːk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: walked] [گذشته: walked] [گذشته کامل: walked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 راه رفتن پیاده رفتن، قدم زدن

مترادف و متضاد go by foot stroll trek run
  • 1.The baby is just learning to walk.
    1. آن کودک تازه دارد راه رفتن یاد می‌گیرد.
to walk + adv./prep.
راه رفتن یا پیاده رفتن + قید/حرف اضافه
  • 1. A cat was walking along the top of the fence.
    1. یک گربه داشت در امتداد بالای حصار راه می‌رفت.
  • 2. I walked home.
    2. من پیاده به خانه رفتم.
to walk something
چیزی (مسافتی) راه رفتن
  • 1. Children here walk several miles to school.
    1. بچه‌ها اینجا چندین مایل تا مدرسه راه می‌روند.
  • 2. He walks two kilometers to work every morning.
    2. او هر روز صبح دو کیلومتر تا محل کارش پیاده می‌رود.
  • 3. I walked the streets aimlessly.
    3. من بدون هدف در خیابان‌ها راه رفتم.
کاربرد فعل walk به معنای راه رفتن یا پیاده رفتن
فعل walk در فارسی به معنای "راه رفتن" یا "پیاده رفتن" است. به عمل بلند کردن و گذاشتن یک پا در مقابل پای دیگر با سرعتی معین به منظور حرکت از جایی به جای دیگر، "راه رفتن" گفته می‌شود. "پیاده رفتن" نیز همین معنا را دارد ولی با این تفاوت که بر مفهوم پیاده بودن (یعنی بدون هیچ‌گونه وسیله نقلیه) اشاره دارد. مثال:
".The baby is just learning to walk" (آن کودک تازه دارد راه رفتن یاد می‌گیرد.)
".He walks two kilometers to work every morning" (او هر روز صبح دو کیلومتر تا محل کارش پیاده می‌رود.)

2 پیاده بردن پیاده همراهی کردن

مترادف و متضاد accompany escort
to walk somebody + adv./prep.
کسی را پیاده بردن/پیاده همراهی کردن
  • 1. He always walked her home.
    1. او همیشه او را پیاده به خانه می‌برد [او همیشه پیاده او را تا خانه همراهی می‌کرد].
  • 2. Will you walk me home?
    2. مرا پیاده تا خانه می‌بری [همراهی می‌کنی]؟

3 به پیاده‌روی بردن (سگ و ...) راه بردن

to walk something + adv./prep.
چیزی را به پیاده‌روی بردن/چیزی را راه بردن
  • 1. I try to walk my dog every morning.
    1. من سعی می‌کنم هر روز صبح سگم را راه ببرم.
  • 2. They walk their dogs every day.
    2. آن‌ها هر روز سگ‌هایشان را به پیاده‌روی می‌برند.

4 (روی زمین) حرکت دادن هل دادن

مترادف و متضاد move
to walk something
چیزی را (روی زمین) حرکت دادن
  • 1. He walked the bookcase to the other end of the room.
    1. او قفسه کتاب را به انتهای دیگر اتاق حرکت داد.
  • 2. We walked our bikes up the hill.
    2. ما دوچرخه‌هایمان را به بالای تپه هل [حرکت] دادیم.

5 ناپدید شدن گم شدن، دزدیده شدن

مترادف و متضاد disappear go missing
  • 1.Customers have to leave a deposit to ensure the beer glasses don't walk.
    1. مشتریان باید ودیعه بگذارند تا اطمینان حاصل شود که لیوان‌های آبجو ناپدید نمی‌شوند.
  • 2.Things in this office tend to walk.
    2. وسایل در این اداره معمولاً ناپدید می‌شوند.

6 ظاهر شدن (ارواح)

مترادف و متضاد appear
  • 1.The ghosts of Bannockburn walked abroad.
    1. ارواح "بانوکبرن" در خارج ظاهر شدند.
[اسم]

walk

/wɔːk/
قابل شمارش

7 پیاده‌روی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیاده‌روی
مترادف و متضاد hike jaunt stroll
to go for a walk
به/برای پیاده‌روی رفتن
  • 1. I went for a walk to get some air.
    1. برای هواخوردن به پیاده‌روی رفتم.
  • 2. Let's go for a walk.
    2. بیا به پیاده‌روی برویم.
to take a walk
به/برای پیاده‌روی رفتن
  • I like to take a walk in the evenings.
    من دوست دارم عصرها به پیاده‌روی بردم.
to take somebody/something for a walk
کسی/چیزی را به پیاده‌روی بردن
  • She took the dog for a walk.
    او سگ را به پیاده‌روی برد.
a ten-minute walk/ten minutes' walk
یک پیاده‌روی ده دقیقه‌ای
  • 1. It is a ten-minute walk to Whitechapel station.
    1. تا ایستگاه "وایت‌چپل" یک پیاده‌روی ده دقیقه‌ای است.
  • 2. My house is ten minutes' walk from here.
    2. خانه‌ام از اینجا یک پیاده‌روی ده دقیقه‌ای است [از اینجا تا خانه‌ام، پیاده ده دقیقه راه هست].
a short walk
یک پیاده‌روی کوتاه
  • It's only a short walk to the beach.
    تا ساحل فقط یک پیاده‌روی کوتاه است.
کاربرد اسم walk به معنای پیاده‌روی
معادل اسم walk در فارسی "پیاده‌روی" است. به عمل راه‌رفتن و یا قدم‌زدن معمولاً برای تفریح یا ورزش، "پیاده‌روی" گفته می‌شود. مثال:
".Let's go for a walk" (بیا به پیاده‌روی برویم.)

8 پیاده‌رو مسیر پیاده‌روی

مترادف و متضاد footpath path pathway route
  • 1.The street lamps illuminated the riverside walk.
    1. چراغ‌های خیابان مسیر پیاده‌روی کنار رودخانه را روشن کرده بود.
  • 2.There are some lovely walks in the park.
    2. پیاده‌روهای بسیار زیبایی در پارک وجود دارد.

9 نحوه گام برداشتن نحوه راه رفتن

مترادف و متضاد manner of walking
  • 1.I recognized him by his walk.
    1. او را از نحوه گام برداشتنش شناختم.
  • 2.The spring was back in his walk.
    2. خیز، به گام [نحوه راه رفتن] او بازگشته بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان