[صفت]

weak

/wiːk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: weaker] [حالت عالی: weakest]

1 سست دارای ضعف

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌حال سست ضعیف
مترادف و متضاد fatigued feeble frail strong
  • 1.He was feeling weak after his cancer treatment.
    1. او پس از جلسه درمانی سرطان، حس سستی [سست بودن] داشت.

2 رقیق

معادل ها در دیکشنری فارسی: آبکی آب‌زیپو
مترادف و متضاد diluted watery strong
weak tea/coffee
چای/قهوه رقیق [آبکی]

3 ناتوان ضعیف

مترادف و متضاد infirm powerless spineless strong
to be weak in something
در چیزی ضعیف بودن
  • I was always weak in the science subjects.
    من همیشه در دروس علوم ضعیف بودم.
a weak man/manager ...
یک مرد/مدیر و... ناتوان
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان