Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ضعیف کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to weaken
/ˈwiːkən/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: weakened]
[گذشته: weakened]
[گذشته کامل: weakened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ضعیف کردن
تضعیف کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تضعیف کردن
سست شدن
مترادف و متضاد
strengthen
1.He was weakened by illness.
1. او به خاطر بیماری ضعیف شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
weak
way out
way
waxberry
wax paper
weakly
wealth
wealthy
weapon
weapon system
کلمات نزدیک
weak-kneed
weak sunlight
weak point
weak force
weak
weakening
weakling
weakly
weakness
wealth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان