Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سنگینی کردن (روی دوش کسی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to weigh on
/weɪ ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: weighed on]
[گذشته: weighed on]
[گذشته کامل: weighed on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سنگینی کردن (روی دوش کسی)
فشار آوردن (به ذهن یا قلب کسی)
مترادف و متضاد
weigh upon
1.Something was weighing on her mind.
1. چیزی داشت به ذهن او فشار میآورد.
2.The responsibilities weigh heavily on him.
2. (آن) مسئولیتها داشت روی (دوش) او سنگینی میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
weigh down
weigh
weevil
weeping willow
weep
weighing machine
weight
weight-lift
weightless
weightlift
کلمات نزدیک
watch out for
warm to
wake up to
wait around
wait about
work through
work towards
3d
walk away
walk in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان