خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خوابیدن
2 . خواباندن
3 . دراز کشیدن
[فعل]
acostarse
/ˌakɔstˈaɾse/
فعل بی قاعده
فعل بازتابی
[گذشته: me acosté]
[حال: me acuesto]
[گذشته: me acosté]
[گذشته کامل: acostado]
صرف فعل
1
خوابیدن
1.Suelo acostarme a las 10, pero hoy llegué a medianoche.
1. عادت دارم که ساعت ده بخوابم، اما امروز نیمهشب به خانه رسیدم.
2
خواباندن
(acostar)
1.Acosté a los niños y luego me acosté yo.
1. من بچهها را خواباندم و سپس خودم خوابیدم.
2.Acuesta a la paciente y levántale las piernas.
2. بیمار را روی زمین بخوابان و پاهایش را بالا بیاور.
3
دراز کشیدن
1.Se acostó en la arena y se puso la camisa en la cabeza.
1. او روی ماسه دراز کشید و پیراهنش را روی سرش گذاشت.
کلمات نزدیک
a menudo
viaje
viajar
vacación
transporte
alguno
apertura
aproximadamente
cambiar
casi
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان