خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوست
2 . دوستپسر
3 . دوستانه
4 . صمیمی
5 . علاقمند
[اسم]
el amigo
/amˈiɣo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: amigos]
[مونث: amiga]
1
دوست
رفیق
1.Voy a invitar a todos mis amigos a mi fiesta de cumpleaños.
1. من تمام دوستانم را به جشن تولدم دعوت خواهم کرد.
2
دوستپسر
1.Mi amigo es muy tacaño y nunca paga nada.
1. دوستپسرم خیلی خسیس است و اصلاً خرج نمیکند.
[صفت]
amigo
/amˈiɣo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: amiga]
[جمع مونث: amigas]
[جمع مذکر: amigos]
3
دوستانه
دوست
1.Varios países amigos se unieron para ayudar a Haití después del temblor.
1. چند تا از کشورهای دوست جمع شدند تا بعد از زمینلرزه به هایتی کمک کنند.
4
صمیمی
1.Andrés es muy amigo de Gabriel.
1. "آندرس" خیلی با "گابریل" صمیمی است.
5
علاقمند
طرفدار
1.No soy muy amigo de las películas de ciencia ficción.
1. من خیلی طرفدار فیلمهای علمیتخیلی نیستم.
2.Yo soy muy amiga del chocolate.
2. من خیلی به شکلات علاقمند هستم.
کلمات نزدیک
escuela secundaria
trillizo
gemelo
escuela primaria
jardín de infancia
novia
novio
universidad
formación profesional
graduación
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان