1 . دوست 2 . دوست‌پسر 3 . دوستانه 4 . صمیمی 5 . علاقمند
[اسم]

el amigo

/amˈiɣo/
قابل شمارش مذکر
[جمع: amigos] [مونث: amiga]

1 دوست رفیق

  • 1.Voy a invitar a todos mis amigos a mi fiesta de cumpleaños.
    1. من تمام دوستانم را به جشن تولدم دعوت خواهم کرد.

2 دوست‌پسر

  • 1.Mi amigo es muy tacaño y nunca paga nada.
    1. دوست‌پسرم خیلی خسیس است و اصلاً خرج نمی‌کند.
[صفت]

amigo

/amˈiɣo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: amiga] [جمع مونث: amigas] [جمع مذکر: amigos]

3 دوستانه دوست

  • 1.Varios países amigos se unieron para ayudar a Haití después del temblor.
    1. چند تا از کشورهای دوست جمع شدند تا بعد از زمین‌لرزه به هایتی کمک کنند.

4 صمیمی

  • 1.Andrés es muy amigo de Gabriel.
    1. "آندرس" خیلی با "گابریل" صمیمی است.

5 علاقمند طرفدار

  • 1.No soy muy amigo de las películas de ciencia ficción.
    1. من خیلی طرفدار فیلم‌های علمی‌تخیلی نیستم.
  • 2.Yo soy muy amiga del chocolate.
    2. من خیلی به شکلات علاقمند هستم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان