[اسم]

el novio

/nˈoβjo/
قابل شمارش مذکر
[جمع: novios]

1 دوست‌پسر

  • 1.Su novio viene a verla todos los días.
    1. دوست‌پسرش هر روز به دیدن او می‌آید.

2 داماد

  • 1.El novio llegó a la iglesia en limusina.
    1. داماد با لیموزین به کلیسا آمد.

3 نامزد (مذکر)

  • 1.Su novio le regaló un anillo enorme.
    1. نامزدش به او یک حلقه بسیار بزرگ هدیه داد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان