خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حل کردن
2 . تعمیر کردن
[فعل]
arreglar
/ˌareɣlˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: arreglé]
[حال: arreglo]
[گذشته: arreglé]
[گذشته کامل: arreglado]
صرف فعل
1
حل کردن
حل و فصل کردن
1.La madre arregló la discusión regañando a ambos niños.
1. مادر با دعواکردن هر دو بچه بحث را حل و فصل کرد.
2
تعمیر کردن
1.Tengo que arreglar mi computador para poder terminar el proyecto.
1. برای اینکه بتوانم پروژه را تمام کنم، باید کامپیوترم را تعمیر کنم.
کلمات نزدیک
tasa
reciclaje
previsión
predominar
posada
cobertura
coger el sueño
consulta
convertir
cualificado
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان